اگر دیگ پایه بخواب بیند، دلیل بر کدخدای سرا بود یا مردی قوی حال و دلیر است که ازکس نیندیشد. جابر مغربی دیگ پایه به خواب بر دو وجه است. اول: کدخدای خانه. دوم: کدبانوی خانه. اگر بیند دیگ دانی نو فرا گرفت، یا کسی بدو داد، دلیل است که کدبانوئی به خانه آورد. اگر بیند که دیگدان بشکست، دلیل که کدبانوی خانه بمیرد. محمد بن سیرین
اگر دیگ پایه بخواب بیند، دلیل بر کدخدای سرا بود یا مردی قوی حال و دلیر است که ازکس نیندیشد. جابر مغربی دیگ پایه به خواب بر دو وجه است. اول: کدخدای خانه. دوم: کدبانوی خانه. اگر بیند دیگ دانی نو فرا گرفت، یا کسی بدو داد، دلیل است که کدبانوئی به خانه آورد. اگر بیند که دیگدان بشکست، دلیل که کدبانوی خانه بمیرد. محمد بن سیرین
سه پایۀ آهنین که دیگ بر آن نهند و در زیر آن آتش کنند تا پخته شود و آن را دیگدان یعنی ظرف دیگ مانند گلاب دان که ظرف گلاب است گویند. (انجمن آرا) (از آنندراج). دیگدان آهنی. (شرفنامه). دیگپای و سه پایۀ آهنین. (ناظم الاطباء). حامیه. دیگدان و سه پایۀ آهنین باشد. (برهان). دیگدان آهنی. (جهانگیری) : اثفیه (ج، اثافی) ، دیگپایۀ گلین. منصب، دیگپایۀ آهنین. المثفاه، داغی که بصورت دیگپایه بر شتر نهند. التثفیه، دیگ بر دیگپایه نهادن. (تاج المصادر بیهقی). الاّس، مورد و باقی خاکستر در میان دیگپایه. (مهذب الاسماء) ، اجاق. آتشدان. (یادداشت مرحوم دهخدا) : چون سه سنگ دیگپایه هقعه بر جوزا کنار چون شرار دیگپایه پیش او خیل پرن. منوچهری. بگذرد دیگپایه را ز حجر بگذرد آتشی که ازحجر است. خاقانی. و حالی بفرمود تا خیمه ای زدند و دیگپایه برنهادند. (سندبادنامه ص 300). ، نام فارسی صورت فلکی موسوم به عیوق و شلیاق که آن را سلحفات و اثافی و چنگ رومی نیز نامند. از کواکب عقرب روشن تر ستاره ای بود که با دو ستارۀ تاریکتر که از دو جانب او باشدبر خطی مقوس آن را قلب العقرب خوانند و ستاره ای است روشن که بر میان آسمان گذرد که با دوستاره خرد بر مثال مثلثی متساوی الاضلاع باشد و عوام آن را دیگپایه خوانند. (اسطرلاب نامه در همین لغت نامه) : هقعه سه ستارۀ خرد است بر نهاد دیگ پایه. (التفهیم) عضدالدوله از وی پرسید که این کدام کوکب است گفت عیوق است که پیر زنان که در خانه ها پشم میریسند آن را دیگپایه گویند. (ترجمه صورالکوکب عبدالرحمان صوفی)
سه پایۀ آهنین که دیگ بر آن نهند و در زیر آن آتش کنند تا پخته شود و آن را دیگدان یعنی ظرف دیگ مانند گلاب دان که ظرف گلاب است گویند. (انجمن آرا) (از آنندراج). دیگدان آهنی. (شرفنامه). دیگپای و سه پایۀ آهنین. (ناظم الاطباء). حامیه. دیگدان و سه پایۀ آهنین باشد. (برهان). دیگدان آهنی. (جهانگیری) : اثفیه (ج، اثافی) ، دیگپایۀ گلین. منصب، دیگپایۀ آهنین. المثفاه، داغی که بصورت دیگپایه بر شتر نهند. التثفیه، دیگ بر دیگپایه نهادن. (تاج المصادر بیهقی). الاَّس، مورد و باقی خاکستر در میان دیگپایه. (مهذب الاسماء) ، اجاق. آتشدان. (یادداشت مرحوم دهخدا) : چون سه سنگ دیگپایه هقعه بر جوزا کنار چون شرار دیگپایه پیش او خیل پرن. منوچهری. بگذرد دیگپایه را ز حجر بگذرد آتشی که ازحجر است. خاقانی. و حالی بفرمود تا خیمه ای زدند و دیگپایه برنهادند. (سندبادنامه ص 300). ، نام فارسی صورت فلکی موسوم به عیوق و شلیاق که آن را سلحفات و اثافی و چنگ رومی نیز نامند. از کواکب عقرب روشن تر ستاره ای بود که با دو ستارۀ تاریکتر که از دو جانب او باشدبر خطی مقوس آن را قلب العقرب خوانند و ستاره ای است روشن که بر میان آسمان گذرد که با دوستاره خرد بر مثال مثلثی متساوی الاضلاع باشد و عوام آن را دیگپایه خوانند. (اسطرلاب نامه در همین لغت نامه) : هقعه سه ستارۀ خرد است بر نهاد دیگ پایه. (التفهیم) عضدالدوله از وی پرسید که این کدام کوکب است گفت عیوق است که پیر زنان که در خانه ها پشم میریسند آن را دیگپایه گویند. (ترجمه صورالکوکب عبدالرحمان صوفی)
غذای مطبوخ، واقعه و حادثه و آثار تلخ آن: باقی بهزیمت پیش پسران علی تکین رفتند اوکار را ملامت کردند جواب داد که آن دیگ پخته برجای است و ما یک چاشنی بخوردیم هر کس را که آرزوست پیش باید رفت. (تاریخ بیهقی ص 473 چ ادیب)
غذای مطبوخ، واقعه و حادثه و آثار تلخ آن: باقی بهزیمت پیش پسران علی تکین رفتند اوکار را ملامت کردند جواب داد که آن دیگ پخته برجای است و ما یک چاشنی بخوردیم هر کس را که آرزوست پیش باید رفت. (تاریخ بیهقی ص 473 چ ادیب)