جدول جو
جدول جو

معنی دیگ پایه - جستجوی لغت در جدول جو

دیگ پایه
دیگدان، اجاق، سه پایۀ آهنی که دیگ را روی آن می گذارند
صورت فلکی چنگ، از صورت های فلکی شمالی، شلیاق، چنگ رومی
تصویری از دیگ پایه
تصویر دیگ پایه
فرهنگ فارسی عمید
دیگ پایه
اگر دیگ پایه بخواب بیند، دلیل بر کدخدای سرا بود یا مردی قوی حال و دلیر است که ازکس نیندیشد. جابر مغربی
دیگ پایه به خواب بر دو وجه است. اول: کدخدای خانه. دوم: کدبانوی خانه. اگر بیند دیگ دانی نو فرا گرفت، یا کسی بدو داد، دلیل است که کدبانوئی به خانه آورد. اگر بیند که دیگدان بشکست، دلیل که کدبانوی خانه بمیرد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دون پایه
تصویر دون پایه
کارمند دولت که رتبۀ اداری نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی که گل های نر و مادۀ آن جدا از هم ولی بر روی یک پایه قرار گرفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی پایه
تصویر بی پایه
بی اصل، بی اساس
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
آشپزی. طباخت. عمل دیگ پز. خوالیگری. باورچی گری
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
سه پایۀ آهنین که دیگ بر آن نهند و در زیر آن آتش کنند تا پخته شود و آن را دیگدان یعنی ظرف دیگ مانند گلاب دان که ظرف گلاب است گویند. (انجمن آرا) (از آنندراج). دیگدان آهنی. (شرفنامه). دیگپای و سه پایۀ آهنین. (ناظم الاطباء). حامیه. دیگدان و سه پایۀ آهنین باشد. (برهان). دیگدان آهنی. (جهانگیری) : اثفیه (ج، اثافی) ، دیگپایۀ گلین. منصب، دیگپایۀ آهنین. المثفاه، داغی که بصورت دیگپایه بر شتر نهند. التثفیه، دیگ بر دیگپایه نهادن. (تاج المصادر بیهقی). الاّس، مورد و باقی خاکستر در میان دیگپایه. (مهذب الاسماء) ، اجاق. آتشدان. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
چون سه سنگ دیگپایه هقعه بر جوزا کنار
چون شرار دیگپایه پیش او خیل پرن.
منوچهری.
بگذرد دیگپایه را ز حجر
بگذرد آتشی که ازحجر است.
خاقانی.
و حالی بفرمود تا خیمه ای زدند و دیگپایه برنهادند. (سندبادنامه ص 300).
، نام فارسی صورت فلکی موسوم به عیوق و شلیاق که آن را سلحفات و اثافی و چنگ رومی نیز نامند. از کواکب عقرب روشن تر ستاره ای بود که با دو ستارۀ تاریکتر که از دو جانب او باشدبر خطی مقوس آن را قلب العقرب خوانند و ستاره ای است روشن که بر میان آسمان گذرد که با دوستاره خرد بر مثال مثلثی متساوی الاضلاع باشد و عوام آن را دیگپایه خوانند. (اسطرلاب نامه در همین لغت نامه) : هقعه سه ستارۀ خرد است بر نهاد دیگ پایه. (التفهیم) عضدالدوله از وی پرسید که این کدام کوکب است گفت عیوق است که پیر زنان که در خانه ها پشم میریسند آن را دیگپایه گویند. (ترجمه صورالکوکب عبدالرحمان صوفی)
لغت نامه دهخدا
(پُ تَ / تِ)
غذای مطبوخ، واقعه و حادثه و آثار تلخ آن: باقی بهزیمت پیش پسران علی تکین رفتند اوکار را ملامت کردند جواب داد که آن دیگ پخته برجای است و ما یک چاشنی بخوردیم هر کس را که آرزوست پیش باید رفت. (تاریخ بیهقی ص 473 چ ادیب)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
آگنده شده با مغز بادام. (ناظم الاطباء). و رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ص 444 شود
لغت نامه دهخدا
(وْ یَ / یِ)
در اصطلاح بنایان هریک از پایه های اصلی و عمده بنائی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیگپایه
تصویر دیگپایه
اجاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دون پایه
تصویر دون پایه
کارمند دولت که رتبه اداری نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی پایه
تصویر بی پایه
بی اصل و اساس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو پایه
تصویر دو پایه
هر چیز که دارای دو ساقه باشد، انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگپایه
تصویر دیگپایه
((یَ یا یِ))
سه پایه آهنین که دیگ را روی آن می گذارند، نام ستاره ای است در صورت فلکی چنگ رومی، نسرواقع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی پایه
تصویر بی پایه
بی اساس
فرهنگ واژه فارسی سره
بی اساس، بی ربط، پوچ، سست، واهی
متضاد: اساسمند، موثق، دروغ، کذب
فرهنگ واژه مترادف متضاد